آب شدن، حل شدن مشکل، مرتفع شدن آن: باش تا حس های تو مبدل شود تاببینی شان و مشکل حل شود. مولوی. ای لقای تو جواب هر سؤال مشکل از تو حل شود بی قیل وقال. مولوی
آب شدن، حل شدن مشکل، مرتفع شدن آن: باش تا حس های تو مبدل شود تاببینی شان و مشکل حل شود. مولوی. ای لقای تو جواب هر سؤال مشکل از تو حل شود بی قیل وقال. مولوی
در تداول، رفتن به نهانی. رفتن به خفا و نهانی. بی اطلاع دیگران بشتاب و سرعت رفتن چنانکه هیچ کس نبیند. به چستی و چالاکی و بی آگاهی حاضران بشتاب غائب شدن. جیم شدن. اضرهزاز. (یادداشت مرحوم دهخدا). رفتن کسی است از جایی بمناسبت آنکه وضع و موقع را موافق برای ماندن خویش در آنجا یا آن کار احساس نکند. (از فرهنگ لغات عامیانه) ، از سر واشدن
در تداول، رفتن به نهانی. رفتن به خفا و نهانی. بی اطلاع دیگران بشتاب و سرعت رفتن چنانکه هیچ کس نبیند. به چستی و چالاکی و بی آگاهی حاضران بشتاب غائب شدن. جیم شدن. اضرهزاز. (یادداشت مرحوم دهخدا). رفتن کسی است از جایی بمناسبت آنکه وضع و موقع را موافق برای ماندن خویش در آنجا یا آن کار احساس نکند. (از فرهنگ لغات عامیانه) ، از سر واشدن
لک شدن جامه، رنگ نقطه ای از آن بگردیدن. بر اثر آلودگی به چیزی یا براثر ریزش شیئی مایع نقطۀ مخالف رنگ اصلی بر آن پیدا شدن. قطرۀ مایع رنگین یا روغن بر آن افتادن و رنگ محل افتاده را تغییر دادن
لک شدن جامه، رنگ نقطه ای از آن بگردیدن. بر اثر آلودگی به چیزی یا براثر ریزش شیئی مایع نقطۀ مخالف رنگ اصلی بر آن پیدا شدن. قطرۀ مایع رنگین یا روغن بر آن افتادن و رنگ محل افتاده را تغییر دادن